مـدیـنـه داد وبـیـداد ازجــدایـی بـزن نـالـه بـه شـور نـیــنـوایـی
که شد این قافـله کـرب و بلایی عــدو را نیست با ما غـیرکـینه خـداحـافـظ خـداحـافـظ،مـدیـنـه
مدینه گِلکن ازاشکت زمین را که من بُـردم گـل اُمُّالـبـنـیـن را
یگـانـهسـاقـی گـلهـای دیـن را کـه نَـبـوَد دروفـا اورا قـریـنـه خـداحـافـظ خـداحـافـظ،مـدیـنـه
مـدیـنـه گــاهگـاهـی یـاد مـا کـن زچشمانت روان اشک عزا کن
دلشب دخـتـرانـم را دعــا کـن که ایـنـانـنـد زهــرارارهـیــنـه خـداحـافـظ خـداحـافـظ،مـدیـنـه
شـب انـا الـیـه راجـعــون اسـتچهگویم روزعاشوراکه چون است
زمین کـربلا دریای خـون استمـنـم دربیـن این دریـا سـفـیـنـه
خـداحـافـظ خـداحـافـظ،مـدیـنـه